نامه ای به تو
دخترک رقصان بین ماشین ها
میدانی چه شده ؟ خبر از رکود اقتصادی داری ؟ میدانستی قیمت طلا بالا رفته ؟ تو میدانی خانه متری چند است ؟ میدانستی فلان بازیگر در فلان کشور اسکار گرفته است؟
بلاخره موفق شدی که در ان صبح سرد وارد سینما شوی ؟ نه به خاطر دیدن بهترین فیلم سال برای اینکه گرم شوی ؟
حالا که ماسک ها گران شده تو توانستی چیزی گیر بیاوری که زنده بمانی ؟
لباس عید ؟ ست امسالت چه رنگیست ؟
پاییز به کدام مدرسه ی غیر انتفاعی خواهی رفت ؟ لوازم تحریرت را از کدام مغازه میخری؟
اصلا بگو ببینم ! تو سواد داری؟ در مهد کودک یادت نداده اند؟
:) چه شال قشنگی به سر کرده ای !
میخواهم قسم بخورم وقتی میرقصیدی و شال روی سرت در هوا تاب میخورد دلبرانه ترین عکس سال را از تو گرفته اند
و عکست صد ها لایک گرفت و عکاسش پولی به جیب زد راستی ؟ سهم تو را داد ؟ یا حداقل پول رقصیدنت را چه؟
ای که به دور چشم هایت بگردم
ای که باید دست سردت را در دستانم بگیرم
تو برقص
زمین زیر پایت را با ابرها اشتباه بگیر انقدر برقص که دیگر غمی در دنیا نباشد و یادت نرود که وقتی میرقصی بخندی .
انقدر برقص و دستهایت را با ناز تکان بده که زمانه شرمسار تو شود
زندگی کن . نقاشی بکش . با قلمو چراغ قرمز ها را رنگ کن و ماشین بکش و در بین انها دخترک رقصانی که از سر خوشی میرقصد ، نه از روی اجبار
و اگر هوس کردی برایش لبخند بکشی یادت باشد از ان لبخند های تلخ نباشد
میدانم شیرینی های پشت ویترین شیرینی فروشی را مزه نکرده ای
ولی به شیرینی همان ها بکش . و اگر باز هم سردت شد ، دخترک روی کاغذ ها را در آغوش بکش . مبادا ببینم منت سینماهارا بکشی
ای که به دور چشم هایت بگردم
ای که باید دستان سردت را در دستم بگیرم
به من قول یک لبخند شیرین را میدهی؟
.
.
.
ببخشید که دیر شد شروع چالش از وبلاگ آقا گل
دعوت از : وبلاگ در حوالی اریحا و وبلاگ دارالمجانین و وبلاگ خزعبلات یک ذهن بی ثبات و مرسی از دعوتشون
دعوت میکنم از هر کس که دلش خواست بنویسد و دعوت نشد !
درباره این سایت